داستان کوتاه کاستی ها زندگی
یک پیرزن چینی دوکوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد.
یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه می داشت.
هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه می رسید ، کوزه نیمه پر بود.
دو سال تمام ، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد.
البته کوزه سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید. ولی بیچاره کوز? ترک دار از خودش خجالت می کشید .
از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند ، می توانست انجام دهد.
پس از دوسال سرانجام روزی کوز? ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم . زیرا این شکافی که در پهلوی من است ، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی ، من نیمه پر هستم. پیر زن لبخندی زد وبه کوزه ترک دارگفت :
ادامه مطلب داستان کوتاه کاستی ها زندگی...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محسن ( جمعه 91/8/5 :: ساعت 6:10 صبح )