سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بنده آجل و پایان آن را مى‏دید ، با آرزو و فریبندگیش دشمنى مى‏ورزید . [نهج البلاغه]
داستان سرا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» داستان زیبای دروغ های مادرم

 داستان زیبای دروغ های مادرم


داستان من از زمان تولّدم شروع می‎شود. تنها فرزند خانواده بودم ، سخت فقیر بودیم و تهی‎دست و هیچگاه غذا به اندازه کافی نداشتیم ،  روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم ، مادرم سهم خودش را هم به من داد، یعنی از بشقاب خودش به درون بشقاب من ریخت و گفت: “فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم.” و این اوّلین دروغی بود که به من گفت .
زمان گذشت و قدری بزرگ تر شدم ، مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می ‏رفت ، مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم ، یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند ، به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت ، شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم ، مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا می‎کرد و می‎خورد ، دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است ، ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند ، امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت: 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محسن ( پنج شنبه 93/5/30 :: ساعت 8:21 صبح )
»» داستان نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد.

 داستان نصوح، مردی که در حمام زنانه کار می کرد.

Image result for ?عکس نقاشی از توبه نصوح?‎
آیا داستان مردی که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟ مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود، نصوح نام داشت. نصوح مردى بود شبیه زنها، صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او مردی شهوت ران بود. با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت. او از این راه هم امرار معاش می کرد، هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود، اما هر بار توبه اش را شکسته بود.
و دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند.
روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود. 

برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محسن ( پنج شنبه 93/5/30 :: ساعت 8:15 صبح )
»» داستان زیبای آلزایمر مادر

داستان زیبای آلزایمر مادر

چمدونش را بسته بودیم ،
با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک،
کمی نون روغنی، آبنات، کشمش
چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم
یک گوشه هم که نشستم
نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”
گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن!
آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها،
من که اینجا به کسی کار ندارم
اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”
گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری
همه چیزو فراموش می کنی!”
گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول!
اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترم؟!”
خجالت کشیدم …! حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم
و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محسن ( پنج شنبه 93/5/30 :: ساعت 8:8 صبح )
»» داستان جالب خلبانان نابینا

داستان جالب خلبانان نابینا

دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آن‌ها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می‌کرد .
زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.
در همین حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.
اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد. در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت:
«یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می‌کنند و اون‌ وقت کار همه‌مون تمومه ! »
 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محسن ( پنج شنبه 93/5/30 :: ساعت 8:5 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

داستان آموزنده گنج غلام
داستان زیبا و خواندنی قورباغه، داستان خواندنی قورباغه
داستان آموزنده، داستان آموزنده تاثیر قرآن, ای کاش با مادرم عکسی
داستان جالب چهار فصل زندگی، داستان چهار فصل زندگی
داستان کوتاه راننده اتوبوس – طنز، داستان کوتاه راننده اتوبوس، دا
داستان یک روحانی با 7 دختر!
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 16
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 125479
» درباره من

داستان سرا

» پیوندهای روزانه

آموزش قوانین حقوقی خانواده [1]
[آرشیو(1)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حکایت پرخوری و عبادت . داستان “اتاق بادکنکی” . داستان “سرانجام عشق لیلا و منصور” . داستان آموزنده تخته سنگ، داستان جذاب تخته سنگ، داستان کوتاه تخته . داستان آموزنده سنگ مرمر, استفاده از هر موقعیتی . داستان آموزنده شرافت و مردانگی، داستان کوتاه شرافت و مردانگی، دا . داستان آموزنده شکست غیر ممکن . داستان آموزنده عشق و نفرت, داستان آموزنده دعای مادر, داستان آموز . داستان آموزنده عکاسی خدا، داستان کوتاه عکاسی خدا، داستان کوتاه و . داستان آموزنده لوح زندگی . داستان آموزنده و کوتاه بزرگترین افتخار . داستان آموزنده و کوتاه تحمل درد عشق . داستان آموزنده و کوتاه کاستی ها زندگی . داستان تاریخی بز . داستان تاریخی تحمل درد عش . داستان تاریخی کاستی . داستان جالب صورت حساب، داستان کوتاه و جالب صورت حساب، داستان جذا . داستان زیبا و کوتاه بزرگترین افتخار . داستان زیبا و کوتاه تحمل درد عشق . داستان زیبا و کوتاه کاستی ها زندگی . داستان زیبای آلزایمر مادر . داستان زیبای دروغ های مادرم . داستان زیبای کلام امید، داستان زیبای و کوتاه کلام امید، داستان ز . داستان غمگین دستان پاک رفتگر، داستان غمگین، داستان مفهومی دستان . داستان واقعی سخنرانی بیل گیتس، داستان جالب سخنرانی بیل گیتس، داس . داستان کوتاه بزرگترین افتخار . داستان کوتاه تحمل درد عشق . داستان کوتاه قدرت بخشش,داستان زیبا و کوتاه قدرت بخشش,داستان آموز . داستان کوتاه کاستی ها زندگی .
» آرشیو مطالب
داستان آموزنده جدید,داستان بسیار زیبا,داستان جالب,داستان جدید
آبان 91
مرداد 93
شهریور 93
آبان 93
آذر 93

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
به سوی فردا
بسم الله العلی العظیم
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی)
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
لیلای بی مجنون
برادرم ... جایت همیشه سبز خواهد ماند
زیباترین اشعار عاشقانه معاصر
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
خورشید پنهان
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
بلوچستان
سفارش پشت سفارش
سالار اینترنت
دکه آنلاین
عاشقانه ای برای عشقــــــــــم
سایه روشن
راه روشن
سفارش آنلاین
بازارچه
خرید آنلاین=تخفیف
بروز مارکت
اسپایکا
خرت و پرت
قدم بر چشم
فروشگاه مرکزی
گردش آنلاین
فروشگاه بیستِ بیست
توس بازار
گردشگران
چرخ خیاطی
سایه روشن
سحا مارکت
کلبه دوستانه
چلچلی من
توس مارکت
فروش اینترنتی
خرید اینترنتی, ovdn hdkvjkjd
سلطان صاحبقرون
جذاب ترین ها
PARANDEYE 3 PA
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
****شهرستان بجنورد****
مشاور
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
*نهانخانه جان*
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
گوهر کمال
بی تو ...
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
تنهایی......!!!!!!
farzad almasi
►▌ رنگارنگ ▌ ◄
هواداران بیرجندی دکتر قالیباف
پیامنمای جامع
کارشناس مدیریت دولتی
*bad boy*
خدایا،عاقلی مودبم فرما
غزل عشق
آوای من
درس های زندگی
شلوغ پلوغ
زندگی شیرین
ترخون
بیانات و سخنان رهبری
علمدار بصیر
دلنوشته های من
یه دختره تنها
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
نت سرای الماس
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
Tarranome Ziba
تا سرد نشده سکوت کن!
غزلیات محسن نصیری(هامون)
عاشق رها
ســـــــــرزمـــــــیـــن آهــــــن
ازدواج آگاهانه، همین و بس
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
منتظـــــران شــــــــــهادت
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
گنجگاه
روان شناسی * 心理学 * psychology
خط خطی های یک دخترروانی...
محبین
دردودل
اسمان
ღღدخــــتــــــرصــــورتـــــیღღ
•*•.¸¸.•*ღ ســــرزمـــیـن رویـــــایــــی ღ*•.¸¸.•*•
اجتماعی
عدالت جویان نسل بیدار
خاطرات خاکستری
HADAFE SORKH
آپدیت یوزر پسوورد نود32
آپدیت یوزرنیم پسوورد نود32
حامی رایانه جدیدترین یوزر پسورد های نود32
انرژی+
Love..:R:..
فترس

افرا
از هر دری سخنی
Chamran University Accounting Association
پاتوق بهترین دوست
جامع ترین وبلاگ خبری
همیشه ابری
مهندسی پیوند ارتباط داده ها DCL-ICT
وحشت زده
آموزش تست زدن کنکور
دود سیگار با یه روح بیمار اشک هایی که هی میچکه روی گیتار
غروب دریا
مجمع فرهنگی فاطمیون شهرستان لنجان .
parastari
شایاجون
اینجـــــا هــــمه چــــی درهـــــمه
سوالات کنکور دکتری
در ارزوی گمنامی
لطفـ ـرحمان
می خواهم لاغر بمانم
با یِ لبخند ملیح

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب